کیستی که من ..
اینگونه به اعتماد ..
نام خود را ..
با تو می گویم .. .
کلید قلبم را ..
در دستانت می گذارم ..
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم .. .
به کنارت می نشینم ..
و سربر شانهی تو ..
اینچنین آرام ..
به خواب می روم ؟
کیستی که من ..
اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم ؟
کیستی که من ..
جز او ..
نمی بینم و نمی یابم .. .
دریای پشت کدام پنجره ای ..
که اینگونه شایدهایم را گرفته ای ..
زندگی را دوباره جاری نموده ای ..
پر شور ..
زیبا ..
و ..
روان .. .
دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم ..
جان می گیرد ..
و هر لحظه تعبیری می گردد ..
ازفردایی بی پایان ..
در تبلور طلوع ماهتاب ..
باعبور ازتاریکی های سپری شده . ..
کیستی ..
ای مهربان ترین ؟
♥ :) ♥
من عشــقت رو به همه دنیا نمیدم
حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
با تو میمونــــــــــ ـــم
واسه همــــــ ـــیشـه
خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک میکنم
توی تنهاییام فـــقط به تـــو فـکر میکنم
با تو میمونــــــــــ ـــم
واسه همــــــ ـــیشـه
اگه دنیا بخواد منــــو تــــو تنها بـــموینم
واســ ــت میمیرم
جواب دنـیار میدم
با تو میمونــــــــــ ـــم
واسه همــــــ ـــیشـه
♥
خســـــــتم ..
پرىــشونم ..
بــــــــــــدم ..
حال منو بدتر نکن :(
اىن هوا بهم آرامش مىده :)
بیهوده ورق میخورد ؛
تقویــم ِ اتاق ِ من ..
روزهایِ من ؛ همه یک روزند ..
" شـنـبـه " هایــی که فقط ..
" پـیـشـونـدشـان " عوض مــ ـــیشود ..
لبانت ؛
به ظرافت شعر ..
شهوانی ترینِ بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند ..
که جاندار غار نشین ، از آن سود می جوید ..
تا به صورت انسان درآید ..
و گونه هایت .. ؛
با دو شیار مّورب ..
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا ..
که شب را تحمل کرده ام ..
بی آن که به انتظار صبح ..
مسلح بوده باشم .
و بکارتی سر بلند را ..
از روسپیخانه های داد و ستد ..
سر به مهر باز آورده م ..
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست ..
که من به زندگی ..
نشستم !
و چشمانت راز آتش است ..
و عشقت پیروزی آدمیست ..
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد .
و آغوشت .. ؛
اندک جائی برای زیستن ..
اندک جائی برای مردن ..
و گریز از شهر ..
که با هزار انگشت ..
به وقاحت ..
پاکی آسمان را متهم می کند .
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود ؛
و انسان با نخستین درد ؛
در من زندانی ستمگری بود ..
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد .
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم .
طوفان ها ..
در رقص عظیم تو ..
به شکوهمندی .. ؛
نی لبکی می نوازند ..
و ترانه رگ هایت ..
آفتاب همیشه را طالع می کند ..
بگذار چنان از خواب بر آیم ..
که کوچه های شهر ..
حضور مرا دریابند .
دستانت آشتیست ..
ودوستانی که یاری می دهند ..
تا دشمنی ..
از یاد برده شود ..
پیشانیت آیینه ای بلند است ؛
تابناک و بلند ،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند ..
تا به زیبایی خویش دست یابند .
دو پرنده بی طاقت در سینه ات آواز میخوانند ..
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید ..
تا عطش ؛
آب ها را گوارا تر کند ؟
تا در آیینه پدیدار آیی ..
عمری دراز در آن نگریستم ..
من برکه ها و دریاها را گریستم ..
ای پری وار درقالب آدمی ؛
که پیکرت جز در خُلواره ناراستی نمی سوزد !
حضورت بهشتی است ..
که گریز از جهنم را ..
توجیه می کند ،
دریائی که مرا در خود غرق می کند ..
تا از همه گناهان و دروغ ،
شسته شوم .
وسپیده دم با دستهایت بیدار می شوم .
پ . ن : و سپــاس برای تو ، تویی که چــرایــی ِ " زندگی " را به من آموختی :)
عشق یعنی با تو خواندن از جنون ♥
عشق یعنی سوختنها از درون ♥
عشق یعنی سوختن تا ساختن ♥
عشق یعنی عقل و دین را باختن ♥
عشق یعنی دل تراشیدن ز گِل ♥
عشق یعنی گم شدن در باغ دل ♥
عشق یعنی تو ملامت کن مرا ♥
عشق یعنی می ستایم من تو را ♥
عشق یعنی در پی تو در به در ♥
عشق یعنی یک بیابان درد سر ♥
عشق یعنی با تو آغاز سفر ♥
عشق یعنی قلبی آماج خطر ♥
عشق یعنی تو بران از خود مرا ♥
عشق یعنی باز می خوانم تو را ♥
عشق یعنی بگذری از آبرو ♥
عشق یعنی کلبه های آرزو ♥
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام ♥
عشق یعنی انتظار یک سلام ♥
عشق یعنی دستهایی رو به دوست ♥
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست ♥
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ♥
عشق یعنی دل سپردن تا ابد ♥
عشق یعنی سروهای سربلند ♥
عشق یعنی خارها هم گل کنند ♥
عشق یعنی تو بسوزانی مرا ♥
عشق یعنی سایه بانم من تو را ♥
عشق یعنی بشکنی قلب مرا ♥
عشق یعنی می پرستم من تو را ♥
عشق یعنی آن نخستین حرفها ♥
عشق یعنی در میان برفها ♥
عشق یعنی یاد آن روز نخست ♥
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست ♥
عشق یعنی تک درختی در کویر ♥
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر ♥
آه ، تو می دانــی
می دانــی که مرا
سر ِ بازگفتن ِ بسیاری حرف هاست .
هنگامی که کودکان
در پس ِ دیوار ِ باغ
با سکه های فرسوده
بازی ِ کهنه ی زنده گی را
آماده می شوند .
می دانــی
تو می دانــی
که مرا
سر ِ باز گفتن کدامین سخن است
از کدامین درد ….
♥
پ . ن : اگه سریــال بینهایت عــــــــــــزیز ِ " How i met your mother " نبود ! این روزا قرار بود چه جوری به سر شن ؟ -__-
با این سریال زندگی کردم ♥
پ . ن : عـــاشق ِ آهنگای ِ Florence شدم ^___^
تو رو می بینمُ هول می کنـم ..
همه چیو تحمل می کنم ..
تو خیالم آخه مال منی ..
تو که فقط تو خیال منی ِ ..
واسهِ دیدن تو ..
دنیا رو بهم می ریـزم ..
دیگه راهی نموند ..
بیا پیشم عزیزم ..
اگه عاشقِ مثلِ دلِ من ، دل تو ..
اگه دوست داری حتی یه ذرهِ منو ..
اگه حس منو تو هم حــ ــس می کنی ..
چی میشه یه دفعه بگی مال منی ..
نذار تنها بمونم ..
بیا آروم جونــم ..
دیگه بی تو نمــی تونـم ..
ببین ابریِ چشمام ..
بذار دست توی دستام ..
قد دنیا تو رو می خوام .. ♥
حوالی رویـــــ ــاهایم که قدم میزنم
میبینم " خیابان " را با بوی " باران " دوست دارم
و " خودم " را با بوی " تو " ..
♥
^____^ ♥